یکشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۵

من یک «بازمانده»ام

دلم، به هُرم باد آفتاب سوخته و؛
جیغ دربهای نیمه باز و؛
گِزگِز خاکسترهای مرده، خوش است

...در این شهر «طاعون»زده

۳ نظر:

ناشناس گفت...

سلام...
جای دندانهای جنونم که بر دلت ماند...
گفتم پی مرهم بگردیم...
رهایش کردی در چرک و خونابه...
حالا هی سر باز می کند بودنش...

همین!

Sinistral گفت...

!مهم نیست

من چشمم به دهان خونین تو دو دو میکند

ناشناس گفت...

del man be sigarhaye sime dood shode va kaghazane sefidi ke mara mikhamand khosh ast