این گلوله های برف
بیخود انگشتان باریکت را؛
.به پنجرهء «بخار زده» اتاقم نکش
،این «تار»ی از نفسهای تند من است
،من هم قصد دیدنت را ندارم
پس برو همانجا که روزها می ایستی بایست؛
. در تاریکی وسط باغچهء حیاط
!آدم برفی کابوسهای شبانهء من
بیخود انگشتان باریکت را؛
.به پنجرهء «بخار زده» اتاقم نکش
،این «تار»ی از نفسهای تند من است
،من هم قصد دیدنت را ندارم
پس برو همانجا که روزها می ایستی بایست؛
. در تاریکی وسط باغچهء حیاط
!آدم برفی کابوسهای شبانهء من
۹ نظر:
روزي آب خواهي شد
تو
مرا توبه كرده اي
من
تو را آرزو مي كنم
خدا از همه خوشبخت تر است
نمي دونم چرا برايم نوشتي ردپاهام روي زمين بارونيه نوشته هاي تو جايي نداره
كمي فكر كردم
و يادم نيامد چه كرده ام كه تو اينطور فكر مي كني
به حرفايي كه برام مي نوشتي جدي فكر مي كنم
حتا اگه ديگه ننويسي
دلم آدم برفي خواست. يه مدته تهران نيستم. برف نديدم !
طفلک آدم برفی
ای کاش اختیار خوابم داشتم
تا رویاهایم به هم در تنم
زیبا بود ...
جواب دادم
رسيد؟
نمي دانم چرا نرسيد
دومي اميدوارم كه برسد
نوشته بودي كه نگراني از تاخير جواب ايميل
كه آيا ناراحتم يا نه
ناراحت نمي شوم به اين راحتي ها
با ایمیدن بهار و آب شدن برفها این کابوس هم تموم میشه.
ارسال یک نظر