دوشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۸۵

قانون آینه ها

پله»ها به کلی فرسوده شده اند»
مار»ها از من سیر»
در این تکرار فرصتها

!نه
...از تقدیر گله ای نیست

تاس من شش وجه اش «یک» بود؛
!لابد

۷ نظر:

ناشناس گفت...

اما ناس من اصلآ یک نداره

ناشناس گفت...

من مدت هاست كه گم كردم تاسم را
من هر روز خسته تر از گذشته در پيچ و تاب زمان تكرار مي شوم
چشمانم پر است از گله

ناشناس گفت...

پله ها فرو میریزند...از تقدیر گریزی نیست...

ناشناس گفت...

سلام...
فرصت ندارم...
بی حوصله ی تکرار ها...
یکی هم این وسط هی جفت شش می آورد...
همین!

آدم آهنی گفت...

فعلا یکی یکی برو جلو، شاید فرجی شد.

ناشناس گفت...

وحشتناک زیبا بود!وحشتناک!بهتره هیچی نگم

امضا محفوظ گفت...

چه میدونم والا... :(